ی میخوام متن بذارم وبم هی ..امروز و فردا میشه

حالا که امروز رفتم بذارم..هووف..نه میتونم نظرامو �%A

ی میخوام متن بذارم وبم هی ..امروز و فردا میشه

حالا که امروز رفتم بذارم..هووف..نه میتونم نظرامو درست و درمان جواب بدم و تایید کنم..

نه تونسم عکسی بذارم و متنمو بنویسم...

اه..

دیگه کلافه م کرد..

اخ مچم..بس که چند بار ثبت رو کلیک میکردم خسته شدم

حوصله ندارم...

.

.

.

.

.

.

.

.

.


...

می تونم بد باشم..می تونم

بخوام بد کردنامو نشونت بدم   نشونت میدمممم

اونم از نوع بدیهای خودت.

...هه

فک کنم میدونستی  نمیتونم بد باشم..

می دونستی دلم  دریاست

واسه همینه که ضربه ی بیشتری زدی تا بشکنیم آره؟

فقط بدون من  شکست نخوردم..من نباختم..پس نخند

تویی  که باختی چوووووووووووووون   لیاقتت کمتر از خوبیهایی بود که در حقت کردم

چون چیزی رو از دست  دادی که  سالها بعد میفهمی قدر بودنش رو

.......

خدا هست اون بالا..اینو بدون


جمع کن برووووو

خودم جان

 نگه داشتن بعضی از ادمها با خاطراتشون چه بد چه خووب تو دلت ..لیاقت میخواد

اونایی که ارزش موندن ندارن........اونایی هستن  که اشکتو در اوردند و بهت خندیدند

و با اشاره به بقیه تو رو نشون دادند  و همشون خندیدند

به اشکای تو..به شکستن دلت

به  صداقتت..به وفا داریت..به ساده و بی آلایش بودنت...

هعی خدااااااااا..

یعنی دلی که صادقه و وفاداره  ساده ست...خنده داره اخه.

.

.

بهتره خوبیاتووووووووو  دیلیت کنم ازین حافظه.

اصن بدیها و کثافت کاریاتو خوبیهات واسه خودت...

یادتم  نمی خوام

دوست  داشتنها تو هم دیگه نمی خوامممممممم

جمع کن برووووووووو دیگه .

من فقط یاد گرفتم که با وجودی بدهایی که دیدم  بد نباشم بد نکنم....

چووون هرکار کردم بد باشممممممممم نشد ...

بد بودن که به خوردِِ وجودم میره..بالا میارم

اصن توووووووووووو توووووووووووووووووویی که بدترین اتفاق زندگیمی

برووووووووووووو بروووووووووووووووووووووووووووو ازین  دل من

فقط تو روخدا دل منووووووووووووو پس بده..

چون میخوام یکی رو اونقدر دوست داشته باشم اونقدر  بهش دل بدم که تو به  خودت لعنت بفرستی



سلام خدا جووونم

امشب شب آرزوهاست...

شب  گستراندن رحمت و مهربانی ِ بی اندازه ت..

ولی آخه من..چی میتوم بگم...

چی میتونم ارزو کنم

همینکه بهم   عنایت اشک ریختن در مقابلت رو میدی خیلی خوبه..

همینکه میتونم بازم از ته دلم باهات حرف بزنم خوبه..

همینکه وقتی  حرف میزنم حست میکنم...

همیکنه آرامش خاصی نصیبم میشه

همینکه احساس پرواز دارممم

..خدا جون  ارزوهام توی دهانم نمیچرخه که اونا رو بگم..

اما میگن خیلی بزرگی و بخشنده..

بذا شفاهی بیام باهات حرف بزنم


بخشش

 

بخشنده باش تا بخشیده شوی 

گاهی  به جای انتقام حاضری چند سال تو خودت بشکنی و با هیشکی 

حرف نزنی که  چی شده...  

چند سال  به یادش اشک بریزی و  هیچوقت به روش نیاری  

با اینکه بدونند که چه جرمی در حق دلت کردند...  

چه زخمی و دردی برا دلت گذاشتند..و خودشون تو عذاب وجدان  بمونن  

..  

دور از ین همه درد بالاخره با خودت کنار بیای که ببخشی  

نه به خاطر راحتیه اون..  

نه..!  

به خاطر اینکه دل خودت سزاوار آرامشه ..  

اما  

اما خدا نکنه بدونه بخشیده شده .    

  

کاش نفهمه ..هیچوقت

نباید بدونه بخشیده شده یا نه...  

باید تو این ندونستن باقی بمونه..تا   یادش نره چه  ها کرده .. 

نمیخواد بیاد  طلب بخشش کنه..اما همینکه نفهمه و نبینه منو 

همینکه  با هر اتفاق بدی که براش میفته به  یاد  گناه و ظلمی که

 در حق یکی  کرده  بیفته  کافیه... 

با اینکه بخشیده شده...اما نباید نباید بفهمه 

هوا برش میداره که ادم شده 

این بعضی آمها باید گم بشن تو این احساس. 

................ 

....خدایا مث اون گناهکاری که  با یه بار طلب بخشیدن از تو کنار نمی کشه 

بازم به خودش میگه من  نمیدونم بخشیده شدم یا نه.. بازم میاد به  

درگاهتت و میگه نه که به خاطر این گناهم ..اتفاقی برام بیفته.. 

امید داره به بخشیده شدن..اما  بازم میا د 

با این که  بخشنده ترینی..اما بازم  ازت طلب بخشش میکنه.. و از  کارش شرم داره. 

..........خدایا ببخش  منو به خاطر اشتباهاتی که  باعث ناراحتی دلت شدم.. 

ببخش

 

.. 

حوصله ندارم...

بغضض بی صدا

آدمی که دروغ میگه...فکر  میکنه همه بهش دروغ میگند 

و گاهی آدمی که یک بار اعتماد کرد و  دروغ شنید..دیگه نمیتونه اعتماد کنه  و فک میکنه همه بهش دروغ میکن... 

 

.خیلی بده که مورد قضاوت و اتهام این ادمها  قراربگیریم..  

وقتی جلوی جمع یا جلوی خودت  توی صورتت بهت میگه که هه تو  اینجوری هستی....و میخواستی این کا رو انجام بدی...  

در صورتی که اینطور نباشه

هز ار و یک شاهد هم بیاری ..حرف؛ حرفِ خودشه .

و میگن داره شوخی میکنه باهات...چرا ناراحت میشی؟ 

شوخی هم حدی داره.. 

دل آدمو  میشکنه و  اینجوری رفتار میکنه که  به زور خودتو نگه می داری.که از جمع بیای بیرون تا بیصدا گریه کنی..اونوقت به این کارش  میگن شوخی...  

بارها  این رفتار هاش ناراحتت میکنه...در مورد  کاری که کردی میخوای حرف بزنی..میگه  تو یعنی این کارو نکردی....تو یعنی فلان نکردی.. 

نمیگی این کارو نکردم و اینو نگفتم..اما  میگی آخرش هم بشنو ازم...و بدون اینکه بذاره حرفتو بزنی..با حرفاش انگار میزنه تو دهنت که ساکت باش.. 

خو پس الکی حرف نزنین  اگه  نمیذارین حرف شو بزنه جوابتونه بده

.............. 

...................الکی از خودتون درمورد نیت و رفتار  آدمها قضاوت نکنید