کلاس باغ دوستی....
دیگه نه درختی داره
نه گلی
و حتی دیگه درختای خشکشم باهم دوست نیستن..
فقط شاخه به شاخه میشن و در صدد بهم ریختن این باغ شده اند
من موندم یه باغبون تنها...
چکار کنم..
باغبونم..
باید که شخم بزنم این باغ رو
باید که این موجودات مزاحم رو بریزم ازین کلاس بیرون
نهال جدید...باع جدید...وگلهای رنگارنگ جدید...
شاید همین باشد..
نه.. پس این درختان توی باغ چه میشوند..باید فکری به حال انها هم کنم.
شاید یکی از انها خیال جوانه زدن داشته باشد.
خدای خوبم کمکم کن بتونم دوباره این باغ رو شکوفا کنم
یه خورده بی حوصله شدم خدا.......
..
نگران اینم که مرگ تدریجی باغم ... بهانه ای باشد برای اینکه بگویند تو باغبان نیستی...برو
خدایا کنارم باش
تق تق
گفتمت تولدِ تو ای گلم مبارکه...
تمام