یهویی نوشت2

تو دروغ  گوی زندگی من بودی

 گفتمت  من بد شدم..

تو ی این

وقتی گرسنه ای

بوی غذا رو از چند کیلومتری هم  میتونی حس کنی



باغ دوستی

کلاس باغ دوستی....

دیگه نه درختی داره

نه گلی

و حتی دیگه درختای خشکشم باهم دوست نیستن..

فقط شاخه به شاخه میشن و در صدد بهم ریختن این باغ شده اند

من موندم یه باغبون تنها...

چکار کنم..

باغبونم..

باید که شخم بزنم این باغ رو

باید که این موجودات مزاحم رو بریزم ازین کلاس بیرون

نهال جدید...باع جدید...وگلهای رنگارنگ جدید...

شاید همین باشد..

نه.. پس این درختان توی  باغ چه میشوند..باید فکری به حال انها هم کنم.

شاید یکی از انها خیال جوانه زدن داشته باشد.


خدای خوبم کمکم کن بتونم  دوباره این باغ  رو شکوفا کنم

یه خورده بی حوصله شدم خدا.......

..

نگران اینم که  مرگ تدریجی  باغم ... بهانه ای باشد برای اینکه  بگویند تو باغبان نیستی...برو


خدایا  کنارم باش

لبخند گل اردیبهشتی 1

بهار چشم گشود و اردیبهشت را به دو نیم کرد

آسمان چرخید و ابر را صدا کرد..

ابر از ذوق فریاد زد و به زمین نگاه کرد

ترم باران به صدا در آمد

قطره ی باران خودش را به پنجره ی اتاقکی کوباند

تق تق


لبخند گل اردیبهشتی 2

گل اردیبهشتی خودش را به پنجره رساند

پنجره با نگاه این گل؛ ناگهان از هم باز شد

قطره ها با نگاه تو عاشق شدند

ابر همچنان محو چشمهای تو ماند

قطره ها روی گونه های تو نشستن و

لبخند گل اردیبهشتی 3

تا اینکه

خنده ی تو بر لبت شکفته شد.


من پشت پنجره صدا زدم

گفتمت تولدِ تو ای گلم مبارکه...


تمام

امشب  تولد دووووست عزیزمه...

نتونسم  تو  اون خونه براش چیزی بذارم..

دوست داشتم   اونجا یه چیزی داشته باشم..

فقط می مونه تلگرام..

..........

.

.